امروز صبح از خواب😴 پاشدم و رفتم صبحانه بخورم که یادم آمد امروز اولین روز دانشگاه است و سریع تر خوردم و آماده شدم جوراب های راه‌راهی آبیم را پوشیدم دامن آبیم و تیشرت آبیم را پوشیدم ودم در کفش اسپرت آبیم را پوشیدم و به راه افتادم به دانشگاه رسیدم وارد شدم همه به من زل زده بودن نمی دانم چرا آهان فکر کنم به خاطر اینکه کلا آبی پوشیده بودم پیش الیا رفتم الیا گفت آبی پوشیدی گفتم خودت می دانی آبی دوست دارم الیا گفت من می روم پیش نینو گفتم باشه داشتم راه می رفتم که یکهو روی یک پسر مو طلایی افتادم پاشدم و عذر خواهی کردم و دستم جلوش گرفتم تا پا شود دستم را گرفت و سرخ شد و رفتم از زبان آدرین داشتم راه می رفتم که یکهو یک دختر خوشگل مو سرمه ای افتاد روم خیلی خوشگل بود کمکم کرد پا شوم و عذر خواهی کرد و رفت انگار عاشقش شدم دلم براش می رفت   ززنگ ناهار شد نینو و یک دختره روی یک میز نشستن و من رفتم پیش نینو دیدم همون دختره که صبح روم افتاد آمد پیش دوست دختر نینو اسمش الیا بود از اون دختره که عاشقشم پرسیدم اسمش چیه گفت اسم من مرینت هست گفتم اسم من آدرین است و الیا و نینو رفتن رو میز بقلی می خواستن دو نفری بشینند و من و مرینت تنها بودیم نمی تونستم نگاه ازش بردارم خیلی خوشگل بود از زبان مرینت الیا و نینو رفتن رو میره بقلی تنها بشینند و من و آدرین تنها بودیم داشت بهم نگاه می کرد  و بهش توجه نکردم داشتم به الیا و نینو نگاه می کردم که آدرین ازم پرسید چند سالمه  گفتم ۱۹ سالمه از پریدم چند سالته گفت ۲۰ سالمه و گفت چقدر آبی بهت می آید گفتم مرسی و رفتم غذا گرفتم و اونم رفت گرفت  وو شروع کردیم به غذا خوردن غذا مون تمام شد و به کلاس ها رفتیم  بعد کلاس ها نوبت انتخاب شغل بود من انتخاب کردم طراح مود بشم از زبان آدرین نمی دونستم چی بنویسم برگه مرینت جلو ایم را نگاه کردم نوشته بود طراح مود منم نوشتم طراح مود از زبان الیا من نوشتم خبر نگار دیدم مرینت و آدرین می خواهن طراح مود بشم تعجب کردم از زبان نینو من نوشتم دی جی و دیدم الیا می خواهد خبر نگار بشود چه با سلیقه عشقم نفسم (راوی اه اه چندش بازی در نیار)  از زبان مرینت وسایلمون را جمع کردیم و به خانه حرکت کردیم  و....،.

 

پارت ۱ تا پارت بعد پنج تا لایک و پنج تا کامنت